㋡      سه قدم تا خدا    ㋡

㋡ سه قدم تا خدا ㋡

بهترین نیستم م م م اما خودمم
㋡      سه قدم تا خدا    ㋡

㋡ سه قدم تا خدا ㋡

بهترین نیستم م م م اما خودمم

!!!

هیچ وقت تو زندگیم  نتونستم باری از روی دوش کسی بردارم!!

ولی با تمام اینها،می تونم ادعا کنم شنونده ی خوبی برای حرفهای دیگران هستم

من عاشق اینم که بشینم و به درد و دل آدمهای مختلف گوش بدم!!

چون به این اعتقاد دارم آدما برای آرامش داشتن و بهتر تصمیم گرفتن،نیاز دارن به یه

هم صحبت،نیاز دارن به کسی که بشینه حرفهاشونو گوش کنه،تا حداقل کمی خالی

بشن از شر حرفهایی که تو دلشون مونده و داره عذابشون میده!!

نمیگم آدم راز داری هستم،ولی تا جایی که بشه،سعی می کنم وقتی کسی

اونقدری بهم اعتماد داشته که خصوصی ترین مسائل زندگی شو برام بگه،از این

اعتماد سوء استفاده نکنم!!تو دنیای بی رحمی که ما داریم توش زندگی می کنیم،اگه

امید نباشه،خیلی زود به آخر خط می رسیم!!واسه همینم همیشه سعیم این بوده

به کسانی که باهام درد و دل می کنن امید بدم!!

البته نه از روی ترحم و الکی،به چیزایی که بهشون میگم اعتقاد دارم!!

اکثر مواقع بیشتر دل مشغولی ها و ناراحتی هام به خاطر مشکلات دوستان عزیزم،و

اینکه چرا نمی تونم کمکشون کنم!!

ولی همه ی اینها یه طرف قضیه س،و در طرف دیگه منی وجود داره که با

اینکه همیشه دوتا گوش آماده برای شنیدن حرفهای دیگران داره،خودش

کسی رو نداره که حرفاشو بهش بزنه!!

نه اینکه آدمای دور و برم قابل اعتماد نباشن،یا نخوان حرفامو بشنون،نه!!

ولی این منم که هیچ وقت نتونستم احساسمو اون طور که هست به دیگران انتقال

بدم و بهشون اعتماد کنم!!

یه فاصله ی عجیب همیشه مانع از گفتن حرفام شده!!

همین حرفهای نزده هم بعضی وقتها انقدر حالمو بد می کنه که ....

با این حال منی که اصلا حال و روز خوشی نداشتم و احساس می کردم تو یه دنیای

بی در و پیکر گم شدم و تنهای تنهام،تصمیم گرفتم با داشتن یه دفتر خاطرات تو

فضای مجازی،اگه نمی تونم حرفامو به زبون بیارم،لااقل بنویسمشون تا بیشتر از این عذاب نکشم!!

و حالا با گذشت چند ماه ،من بازم نتونستم حرفهایی رو که تو دلم گیر کرده بیرون بریزم!!

من اشتباه می کردم!!

به زبون آوردن حرفهای نگفته شهامت می خواست و استعداد،که من هیچکدومشو نداشتم!!

من اینجا هم نتونستم به کسی،حتی خودم اعتماد کنم و حرفامو بهش بزنم!!

احساس می کنم به اندازه ی تمام روزهای عمرم،به اندازه ی تمام جمله هایی که به

زبون نیاوردم،به اندازه ی تمام حس هایی که تو وجودم کشتم و به اندازه ی تمام

پست هایی که نوشتم وپاک کردم،به خودم مدیونم!!

ولی با اینهمه،اینجا رو خیلی دوست دارم!!

جایی رو که قرار بود پناهگاهم از آدمای اطرافم باشه!!

اینجا اون چیزی رو که قرار بود بشه نشد،ولی با این حال،

پناهگاه نا امن من دوستت دارم م م م..

نظرات 1 + ارسال نظر
مریم بانو جمعه 11 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 08:12 ق.ظ http://maryambanoo2.blogfa.com/

سلام عزیزم
مرسی که اعتماد کردی و آدرس وبت رو دادی گلم
چقدر روون و خوب می نویسی ..خیلی ساده و دلنشینه
و اما نگفتن...
به قول خودت نگفتن ها بعضی وقتها حال آدم رو بد می کنه و به قول من حرفهایی که ته دلمون می مونه عقده ای میشه توی گلومون که می خواد خفه مون کنه
اما... بعضی وقتها هم گفتن های بی موقع و بی جا دردسری می شود بیا وببین یعنی اگر به کسی به اشتباه اعتماد کرده باشیم و بعد رازهای مگوی ما جایی فاش شه با خودمون می گیم ای کاش با همون عقده ساخته بودم و لب باز نکرده بودم
امیدوارم امیدوارم برای حرفهات گوش شنوای معتمدی پیدا کنی گلم ...

سلام م م م عزیزم

ممنووووون

امیدوارم:))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد